English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (8143 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
impotable U مجازبرای وارد شدن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
wake up U کد وارد شدن در ترمینال راه دور برای بیان به کامپیوتر مرکزی که مقصد وارد شدن به آن محل را دارد
i had scarely arrived U تازه وارد شده بودم که هنوز وارد نشده بودم که ...
relevant U وارد
comer U وارد
to make an entry of U وارد
intrant U وارد
hep U وارد
pertinenet U وارد به
familiar U وارد در
infare U وارد
conscious U وارد
impoter U وارد کننده
importing U وارد کردن
importer U وارد کننده
proficient U وارد به فن با لیاقت
impotable U وارد کردنی
importable U وارد کردنی
check in U وارد شدن
get in U وارد شدن
carechumen U تازه وارد
bring in U وارد کردن
arrived in paris U وارد شدم
importers U وارد کننده
imported U وارد کردن
initiates U وارد کردن
initiated U وارد کردن
initiate U وارد کردن
knowledgeable U وارد بکار
enters U وارد شدن
entered U وارد شدن
enter U وارد شدن
check-in U وارد شدن
check-ins U وارد شدن
conversant U وارد متبحر
immigrants U تازه وارد
immigrant U تازه وارد
initiating U وارد کردن
induct U وارد کردن
inducted U وارد کردن
import U وارد کردن
arriving U وارد شدن
arrives U وارد شدن
arrived U وارد شدن
arrive U وارد شدن
inputting U وارد کردن
newcomer U تازه وارد
inducts U وارد کردن
inducting U وارد کردن
newcomers U تازه وارد
inbound U وارد شونده
incomer U شخص وارد
make an entry U وارد کردن
new comer U تازه وارد
entrant U وارد شونده
the post has come U پست وارد شد
entrants U وارد شونده
inflictable U وارد اوردنی
intervener U وارد ثالث
lic U وارد بودن
incoming U وارد شونده
versant U اشنا وارد
ingoing U وارد شونده
ravaging U خرابی وارد اوردن
initiate U تازه وارد کردن
ravages U خرابی وارد اوردن
initiated U تازه وارد کردن
initiates U تازه وارد کردن
initiating U تازه وارد کردن
ravaged U خرابی وارد اوردن
roster U وارد صورت کردن
rosters U وارد صورت کردن
leakage U به خزانه وارد نمیشود
leakages U به خزانه وارد نمیشود
to exert force [on] U نیرو وارد کردن [بر]
blemish خسارت وارد کردن
to crash in [to a party] U سر زده وارد شدن
enter U وارد یا ثبت کردن
entered U وارد یا ثبت کردن
enters U وارد یا ثبت کردن
to barge in U سر زده وارد شدن
ravage U خرابی وارد اوردن
naturalises U جزوزبانی وارد شدن
naturalising U جزوزبانی وارد شدن
naturalize U جزوزبانی وارد شدن
importing U عمل وارد کردن
to become personal U وارد شخصیات شدن
barge U سرزده وارد شدن
barged U سرزده وارد شدن
barges U سرزده وارد شدن
tenderfoot U ادم تازه وارد
seacraft U وارد به رموزدریا نوردی
reimport U دوباره وارد کردن
put into port U وارد بندر شدن
new arrived U تازه وارد شده
central load U نیروی وارد به مرکز
circumstantiate U وارد جزئیات شدن
log on U وارد شدن به سیستم
endamage U خسارت وارد اوردن
enter the game U وارد بازی شدن
entering group U گروه وارد شونده
log in U وارد شدن به سیستم
ward leonard control U کنترل وارد لئونارد
weather wise U وارد بجریانات روز
naturalizes U جزوزبانی وارد شدن
naturalizing U جزوزبانی وارد شدن
muscle U بزور وارد شدن
muscles U بزور وارد شدن
inflicting U ضربت وارد اوردن
get a word in edgewise <idiom> U وارد شدن درمکالمه
To enter the field . U وارد معرکه شدن
I slipped into the room . U یواشکی وارد اطاق شد
import U عمل وارد کردن
He entered at that very moment . U درهمان لحظه وارد شد
To deliver (strike ) a blow . U ضربه وارد ساختن
To enter politics . U وارد سیاست شدن
To barge in on someone. U سر زده وارد شدن
imported U عمل وارد کردن
To go into detailes. U وارد جزئیات شدن
inflict casualty U خسارت وارد کردن
inflicted U ضربت وارد اوردن
inflict U ضربت وارد اوردن
inflicts U ضربت وارد اوردن
uncharted U در نقشه یاجدول وارد نشده
form U یات مربوطه را وارد میکند
formed U یات مربوطه را وارد میکند
She wI'll arrive on friday morning . U جمعه صبح وارد خواهد شد
modes U یات مربوطه را وارد میکند
involving U گیر انداختن وارد کردن
expansion team U تیم تازه وارد به لیگ
She entered the room as naked as the day she was born . U لخت وعور وارد اتاق شد
He came under the guise of friend ship . U درقالب دوستی ظاهر ( وارد ) شد
inductee U کسیکه وارد خدمت شده
As I entered the house… U هینطور که وارد خانه شدم
to crash in [to a party] U بدون دعوت وارد شدن
involves U گیر انداختن وارد کردن
We entered the room together . U باهم وارد اطاق شدیم
credit U درستون بستانکار وارد کردن
crediting U درستون بستانکار وارد کردن
credits U درستون بستانکار وارد کردن
To be in the know . To be in the picture . U وارد بودن ( مطلع وآگاه )
To import goods [from abroad] کالا از خارج وارد کردن
Enter it in the books . U آنرا دردفاتر وارد کنید
mode U یات مربوطه را وارد میکند
incognizant U بدون اطلاع غیر وارد
inflict casualty U تلفات وارد کردن بدشمن
To enter the arena . U وارد میدان کسی شدن
To take field against somebody . U بر علیه کسی وارد شدن
hit the spot <idiom> U نیروی تازه وارد کردن
credited U درستون بستانکار وارد کردن
involve U گیر انداختن وارد کردن
To enter the arena of bloody politics. U وارد صحنه سیاست شدن
take a strain U وارد کردن فشار به طناب
forms U یات مربوطه را وارد میکند
incurs U متحمل شدن وارد امدن
to go on stage U وارد صحنه [نمایش] شدن
To make a forcible entry into a building. U بزور وارد ساختمانی شدن
One must tackle it in the right way. U هرکاری را باید از راهش وارد شد
in- U توپی که وارد دروازه شده
swear in U باسوگند بشغلی وارد کردن
swear in U با مراسم تحلیف وارد کردن
the strain on a rope U فشاریاکششی که بر طنابی وارد اید
to enter into an enquiry U وارد باز جویی شدن
input U عمل وارد کردن اطلاعات
in U توپی که وارد دروازه شده
incurring U متحمل شدن وارد امدن
incurred U متحمل شدن وارد امدن
inputted U عمل وارد کردن اطلاعات
to barge in U بدون دعوت وارد شدن
to give somebody a blow U به کسی ضربه وارد کردن
to take toll of any one U تلفات زیادبرکسی وارد اوردن
commissioning the ship U وارد خدمت کردن کشتی
the objection will not lie U ان ایراد وارد نخواهد بود
To deliver (strike) a blow U ضربه زدن ( وارد آوردن )
incur U متحمل شدن وارد امدن
proselytizes U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
to sit for an examination U در امتحانی وارد شدن یاشرکت کردن
proselytised U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytises U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
backhands U باپشت راکت ضربت وارد کردن
proselytizing U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
intrude U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
proselytize U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytized U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
proselytising U بدین تازهای وارد شدن یاکردن
backhand U باپشت راکت ضربت وارد کردن
negotiated U وارد معامله شدن انتقال دادن
negotiate U وارد معامله شدن انتقال دادن
intruded U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intrudes U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
intruding U فضولانه امدن بدون حق وارد شدن
negotiating U وارد معامله شدن انتقال دادن
sixth man U نخستین بازیگرذخیرهای که وارد میدان میشود
scoffs U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffing U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoffed U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
scoff U اهانت وارد اوردن تمسخر کردن
ingrate U تعدی کردن فشار وارد اوردن بر
supervene U اتفاقا امدن سرزده وارد شدن
He is well versed in business . U درامور با زرگانی کاملا" وارد است
casserole U نوعی غذای مرکب از گوشت وارد
Recent search history Forum search
1construed
2من نمیتونم از دیکشنری فارسی به انگلیسی استفاده کنم چرا
1I want to add a meaning, but it doesn't fuction!
1the rate at which total office space is leased less space vacated during a specific period of time
1range check
0عشق تنها چیزی هست که اگر واقعی شو بدست بیاری
0دستوراتی که در کرنل لینوکس میتوان وارد کرد
0نحوه کار با نرم افزار waze
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com